الهه ی الهام
انجمن ادبی
... ماه ناز
نازنین ماه در افشان ادب
ای تمنای کلام
شاه بیت ناسروده
ای نگاهت شعرساز و قصه پرداز
گرم و گیرا
چون شراب ناب شیراز
مخمل سبز صدایت
خوش ترین آوازها
ای سکوت ناشنیده در خروش سازها
وامدارت، بتگران، صورتگران
آبروی هرچه خاتون در تمام عصرها
ای رسول بی کتاب
روح نا آرام لیلی،
شور شیرین
یاد مانای فروغ و
یادگار کلک سیمین
ماه نازم!
در شبان تیره ام باش و بتاب!
حسن سلمانی /بهمن نود و پنج
... روح بهار
نرگس های پشت پنجره چشم های خیره به زنگباد انتظار تو را می کشند تا از راه رفته، برگردی تا با تو بهار را به تماشا بنشینند بهار بی تو روح ندارد فقط رنگ دارد و بو. ...! حسن سلمانی- بهمن 95 سلام عزیزانم چقدر دلم برای وبلاگم و دیدار شما تنگ شده بود! می دانید! امان از روز مرّگی و روز مرگی! کم کم وبلاگ نویسی که روزی پدیده ای شگفت انگیز در ارتباطات بشری به شمار می آمد، حالا دارد به حسی نوستالژی تبدیل می شود. با وجود وسایل و فضاها و صفحات جدید اجتماعی باید هم ... ولی حیف! شنیدم کسانی که که هنوز وبلاگ نویسی و و وبگردی می کنند گزینه های خوبی برای ازدواج و زندگی مشترک هستند چون پای بند و وفادارترند! برای همه دوستان حقیقی و مجازی ام آرزوی سلامت تن و روان دارم ...لیلا
پری رویاها ابر و باد و مه و خورشید و خدا نام نهادند تو را عشق مانا « لیلا» نام کتاب: این روزها درگیر خودم هستم شاعر: محمد جلیل مظفری انتشارات: آه و ماه دوست عزیز و شاعرم آقای محمد جلیل مظفری که آشنایی چند ساله با روحیات و سروده هایشان دارم و چند بار هم به حضورشان رسیده و از محضرشان چیزها آموخته ام این روزها نخستین مجموعه شعرش را از طریق انتشارات آه و ماه روانه بازار کرده تا دوستان و دوستداران شعر و ادب جرعه هایی از دریای ادبیات فارسی را به قدر تشنگی بچشند. آقا جلیل لطف کرده و نسخه ای امضا شده را توسط دوست گرامی ام« مجید خادم» برایم فرستاده تا این رخداد زیباترین اتفاق پاییز امسالم باشد. کتابی را که چشم به راه چاپ و نشرش بودم در واپسین روزهای آذر نود و چهار به دست بگیرم و لاجرعه نوشش کنم.این مجموعه شامل هفتاد جانپاره در قالب سه گانی( نوخسروانی) است که در سالهای 1390تا 1393 سروده شده و با طرح و رنگی ساده و گیرا به چاپ رسیده است. آقا جلیل، جلالت در فزون ممنون که هستی! نمونه شعر این دفتر: سوخت از قهر آتش چشمت هستی ام ناگهان به یک دیدار ربنا آتنا عذاب النار حسن سلمانی
دو شنبه 23 آذر 1394برچسب:محمد جلیل مظفری,حسن سلمانی,الهه ی الهام,کتاب شعر, :: 13:26 :: نويسنده : حسن سلمانی در بندر آبی چشمانت باران رنگ های آهنگین دارد خورشید و بادبان های خیره کننده سفر خود را در بی نهایت تصویر می کنند. در بندر آبی چشمانت پنجره ای گشوده به دریا و پرنده هایی در دوردست به جستجوی سرزمین های به دنیا نیامده. در بندر آبی چشمانتبرف در تابستان می آید. کشتی هایی با بار فیروزه که دریا را در خود غرقه می سازند بی آنکه خود غرق شوند. در بندر آبی چشمانت بر صخره های پراکنده می دوم چون کودکی عطر دریا را به درون می کشم و خسته باز می گردم چون پرنده ای. در بندر آبی چشمانتسنگ ها آواز شبانه می خوانند در کتاب بسته ی چشمانت چه کسی هزار شعر پنهان کرده است؟ ای کاش ، ای کاش دریانوردی بودم ای کاش قایقی داشتم تا هر شامگاه در بندر آبی چشمانت بادبان بر افرازم. "نزار قبانی" یک شنبه 24 آبان 1394برچسب:نزار, شعر معاصر عرب,در بندر آبی چشمانت,الهه ی الهام, :: 12:14 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب: 1984 نویسنده: جورج اورول مترجم: صالح حسنی اول بار اسم قلعه حیوانات و نویسنده اش« جورج اورول» را از دوست فرهیخته ای به نام حسین پاکنژاد شنیدم. هم او بود که قلعه را در اختیارم گذاشت و مرا با ادبیات تمثیلی و سیاسی آشنا کرد.دو سه سال بعد وقتی کتابدار دبیرستانی در اسلامشهر بودم از محل فروش کتابها و کاغذهای باطله ده جلد از قلعه را خریدم و برای استفاده دانش اموزان در کتابخانه گذاشتم. سال گذشته دوست دیگری از 1984 برایم گفت و ترغیب شدم که تهیه کنم و بخوانم و حالا خواندن آن را به دوستانم توصیه می کنم. جورج اورول هرچند در این کتاب؛ سیاه نگاه کرده و پیش بینی اش چندان هم دقیق از آب درنیامده اما هیچ چیزی از ارزش داستانی آن کم نمی کند. نویسنده روشنفکری دلسوز است که حکومت ها را مخصوصا آنهایی را که ادعای مردمسالاری دارند مفتضحانه به پای میز نقد می کشد و دمار از روزگار پر از رنگ و ریایشان در می آورد. به خواننده اش حالی می کند که قدرتمندان قدرت را فقط برای قدرت می خواهند و خدمت و حمایت از رعیت و ملت فقط شعار زیبایی است که در پس آن بهره کشی و مردمسواری کمین کرده است. ۱۹۸۴ نام کتاب مشهوری از جورج اورول به سال ۱۹۸۴ است. این کتاب بیانیهٔ سیاسی شاخصی در رد نظامهای تمامیتخواه (توتالیتر) و نیز کمونیسم شمرده میشود. ۱۹۸۴ کتابی پادآرمانشهری به شمار میآید. کتاب به نام «نوزده هشتادوچهار» هم شناخته میشود. جرج اورول در این کتاب، آیندهای را برای جامعه به تصویر میکشد که در آن خصوصیاتی همچون تنفر نسبت به دشمن و علاقهٔ شدید نسبت به برادر بزرگ (ناظر کبیر) (رهبر حزب با شخصیت دیکتاتوری فرهمند) وجود دارد. در جامعهٔ تصویرشده گناهکاران به راحتی اعدام میشوند و آزادیهای فردی و حریم خصوصی افراد بهشدت توسط قوانین حکومتی پایمال میشوند، به نحوی که حتی صفحات نمایش در خانهها از شهروندان جاسوسی میکنند.[۱] در این داستان مسائلی همچون اینگساک (Ingsoc)، بزه فکری، گفتارنو، دوگانهباوری مطرح میشود. دوستانم این کتاب را بخوانید و به کسانی که دوستشان دارید هدیه کنید. حسن سلمانی/تیرماه 94 دو شنبه 15 تير 1394برچسب:جورج اورول1984,حسن سلمانی,الهه ی الهام,پاکنژاد, :: 16:12 :: نويسنده : حسن سلمانی
نام کتاب: خداحافظ گاری کوپر نویسنده: رومن گاری مترجم: سروش حبیبی ناشر:انتشارات نیلوفر تعداد صفحات: 288 صفحه
قسمت هاي زيبايي از كتاب: * هر قدر عقاید کسی احمقانه تر باشد باید کمتر با او مخالفت کرد . * اغلب خیال می کنند که مرغ های دریایی غم بزرگی در دل دارند و حال انکه این خیالی پوچ است . اشکالات روانی خود ادم است که این احساس را به وجود می اورد . ادم همه جا چیزهایی می بیند که وجود ندارند . این چیزها در درون خود ادم است . همه به یک درونگو مبدل می شویم که همه چیز را به زبان می اورد . مرغ های دریایی ، آسمان ، باد ، همه چیز . صدای عرعر خری را می شنوید . خری است و بسیار هم خوشبخت است . آنقدر خوشبخت که فقط برای یک خر ممکن است ولی آدم با خودش می گوید : خدایا چه قدر غمناک است!!!!! * اگر دفعه اول آدم شکست بخورد تازه می فهمد که بعدها با مردهای دیگری خواهد بود و این خیلی بد است . * میلیون ها و میلیاردها آدم توی این دنیا هستند و همه شان می توانند بی تو زندگی کنند ، آخر من بدبخت چرا نمی توانم ؟ * هیچ کس تا به حال دو مرتبه در عمرش عاشق نشده، عشق دوم ، عشق سوم ، اینها بی معنی است . فقط رفت و امد است . افت و خیز است . معاشرت می کنند و اسمش را می گذارند عشق. * لنی من قول می دهم که اول تو مرا ترک کنی. تویی که مرا قال می گذاری. *از همین می ترسم . آدم به کسی یا چیزی عادت کند و ان وقت آن کس یا ان چیز قالش بگذارد . می فهمی چه می خواهم بگویم ؟ * کسی که سزاوار نام انسان باشد همیشه احساس ندامت می کند و این خود محکی برای شناختن انسانهاست... * ... جز عشق هیچ چیز حقیقت ندارد... با تشکر از میترا اخلاقی بابت امانت دادن این کتاب زیبا و خواندنی... حسن سلمانی 93/12/6 گلدسته
سه شنبه 23 اسفند 1393برچسب:گاری کوپر,الهه ی الهام,حسن سلمانی ,رمان فرانسوی, :: 12:33 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب: گوشواره ی انیس
ادامه مطلب ... دو شنبه 2 تير 1393برچسب:گوشواره ی انیس,حمیرا قادری,حسن سلمانی,الهه ی الهام, :: 22:53 :: نويسنده : حسن سلمانی
نام کتاب: نامه به کودکی که زاده نشد
ادامه مطلب ... چهار شنبه 28 خرداد 1393برچسب:اوریانا فالاچی,حسن سلمانی,الهه ی الهام, کتاب, :: 12:7 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب: گیله مرد نویسنده:بزرگ علوی ناشر: انتشارات نگاه تعداد صفحات: 204صفحه
کتاب حاضدر مجموعه 9 داستان به نام های زیر است: «نامه ها/ گیله مرد/ اجاره خانه/ دزاشوب/ یه ره نچکا/ یک زن خوشبخت/ رسوایی/ خائن/ پنج دقیقه پس از دوازده.» سالهاست، شاید پانزده سال است که در کتاب ادبیات دوم دبیرستان داستان« گیله مرد» را تدریس می کنم و هر بار از این که بچه های دبیرستانی نمی توانندآنطور که باید از روی کتاب بخوانند، دلم می سوزد.محصلان امروزی، مخصوصاً پسرها اصلاً اهل مطالعه و کتاب نیستند، برای همین اغلب خودم تمام این داستان را روخوانی می کنم تا در حق داستان و نویسنده اش جفا نشود. ادامه مطلب ... پنج شنبه 15 خرداد 1393برچسب:گیله مرد,بزرگ علوی,الهه ی الهام,حسن سلمانی, :: 19:18 :: نويسنده : حسن سلمانی « سارا بانو...» سارای! ای شهبانوی اریکه ی تخیل ای شهباز بلندپرواز قله های نجابت ای غزال زرین یال دشت نجابت ای در سراسر زمین و زمان ساری خاتون قصه های هزار و یک برگم ماه تمام من، سارای! در یک شب بلند بر بام من برآی بر شعر من بتاب و پلنگ گنگ خیالم را از خویش و تن بربای آی، سارای...! تقدیم به خالق رمان باارزش« حلالم کن سارا بانو» استاد اقبال مظفری شعر: حسن سلمانی خرداد نود و سه چهار شنبه 13 خرداد 1393برچسب:سارا بانو,اقال مظفری,حسن سلمانی,شهبانو,الهه ی الهام, :: 23:56 :: نويسنده : حسن سلمانی
دیوار و رود فروپاشید دیواری که یک دولت را به دو نیم کرده بود از برای رودی که یک ملت را به دو نیم کرده چه باید نمود؟ این یک آزادکرده خویش، گشته است مستغل وان یک مسجون نموده فکر، وز خویش منفعل این سو ره به جایی برده است بر آن سو چه طرفی باید بست؟ نه فارسم، نه آلمانی نه انگلیسی، نه روس هویت خدادادی ترکم را چه باید کرد؟ دو قرن مویه کردن ثمرمان نبخشید نفیر و فریاد نرسیده به گوشها را چه باید کرد؟ فروپاشی یک دیوار
ادامه مطلب ... یک شنبه 7 ارديبهشت 1393برچسب:دیوار و رود,زلیمخان,چمانی,الهه ی الهام, :: 12:55 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب: بادبادکباز
ادامه مطلب ... سه شنبه 28 ارديبهشت 1393برچسب:رمان بادبادکباز,خالد حسینی,الهه ی الهام,حسن سلمانی, :: 21:33 :: نويسنده : حسن سلمانی ای چشم هات سکر تمام ِ شراب ها گیسو مده به باد که پیچیده شد به هم طومار زندگانی ام از پیچ و تاب ها نوروز هم به پایان رسید. امیدوارم شروع زیبایی در فروردین داشته باشید. امیدوارم عشقی واقعی را در اردیبهشت پیدا کنید. امیدوارم از خرداد تا تیر، زندگی پرهیجان و لذت بخشی داشته باشید. امیدوارم از مرداد تا شهریور، هرگز مشکلات به سراغت نیایند. امیدوارم مهر و آبان و آذر خبرهای خوبی برایتان داشته باشند. امیدوارم دی و بهمن خاطرات لذت بخشی برایتان به جا بگذارند. و در آخر امیدوارم در اسفندماه به یک سال گذشته تان نگاه کنید و بگویید: « چه سال شگفت انگیز و خوبی داشتم!» زیتون یک شنبه 17 فروردين 1393برچسب:زیتون,امیدوارم,الهه ی الهام,حسن سلمانی, :: 9:48 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب: نیلوفری ها به اهتمام: اقبال مظفری ناشر: نشر آتنا/تهران/پاییز 1378 تعدادصفحات: 301 صفحه
نیلوفری ها به همت و سرمایه ی همسر و همدل زنده یاد « موسی مرادی» و به پاسداشت یاد او و سال ها همسفری در راه زندگی با هنرمندی شوریده و گمنام به چاپ رسیده است. آقای اقبال مظفری که پیش تر رمان« امیلی و عروس ایرانی اش» را معرفی کرده ام، یادگار نامه ای را جمع آوری کرده به پاس و یاد دوست هنرمندش، مرحوم « موسی مرادی» در این مجموعه خلاصه ای از زندگی موسی مرادی و تعدادی از سروده ها و مقالات و گفت و گوهای آن مرحوم آورده شده است. در فصلی هم شعرها و نوشته هایی از دیگران که به مناسبت همین گرامیداشت، جمع آوری شده، گنجانده شده است. بیشتر از همه قلم داستانسرا و تخیل شاعرانه ی خود مؤلّف- اقبال مظفری- است که در این جُنگ خودنمایی می کند. داستان کوتاه« هفت خواهران» از آن دست داستان هایی است که برای همیشه در خاطر خواننده اش می ماند.
بهمن نود و دو/حسن سلمانی چهار شنبه 21 اسفند 1392برچسب:اقبال مظفری,نیلوفری ها,حسن سلمانی,الهه ی الهام, :: 13:3 :: نويسنده : حسن سلمانی « دختران خوب»* دخترانِ نازنینِ شنبه های خوب کامتان عسل بختتان ستاره های پُرفروغ کهکشان قرص ماه نقره فامِ شعرتان گوشوار آسمان آفتاب زرنگار خنده هایتان، پُر عیار و بی غروب ماهیان سرخ چشمه سار عاطفه، جویباران واژه های بی بدل یادتان به خیر! کامتان عسل دختران نازنین دختران شنبه های خوب! *تقدیم به اعضای انجمن ادبی الهه ی الهام: اخلاقی.میرزاجانی.امری.جمشیدی.اروجلو.عروجلو.عابدین پور و ... حسن سلمانی/اسفند نود و دو پنج شنبه 15 اسفند 1392برچسب:الهه ی الهام,شعر,حسن سلمانی,دختران خوب, :: 12:24 :: نويسنده : حسن سلمانی « شطّ رنج» شما قرص ماهی، من از جنس آه پلنگم که در کوه گم کرده راه شما باغ پُر گل، غزل، سیب، شور منم خاک بی سبزه، سنگ صبور « چنین است رسم سرای سپنج»* شما شاه شطرنج و من شطّ رنج
*تضمینی از حکیم فردوسی حسن سلمانی-بهمن نود و دو نام کتاب:گزیده ای از اسنادی تاریخی تقدیم به عالیجناب پاپ گردآورندگان: نرگس یزدی- معصومه امیرلو چاپ: دفتر هنر و ادبیات صریر نوبت چاپ:اول- بهار 1388 تیراژ: سه هزار نسخه در قطع جیبی
-پنجاه هزار فرانک از دارایی خود را به بینوایان می بخشم. - میل دارم جسدم را با تابوت فقرا به گورستان ببرند. - از دعا و طلب مغفرت بیزارم. - می خواهم همه مرا دعا کنند. - به خداوند ایمان کامل دارم. از وصیت نامه ی ویکتور هوگو. ادامه مطلب ... پنج شنبه 8 اسفند 1392برچسب:عالیجناب پاپ,حسن سلمانی,کتاب,الهه ی الهام, :: 7:27 :: نويسنده : حسن سلمانی
گردآوری:401 «آواز خركي و رقص شتري»
شیطان بازار شک نداشتم که خودش بود، امّا با وجود گردن کلفت هایی که دور و بر سارق گوشی ام را گرفته بودند، جرأت نکردم دم بزنم. این یکی از ویژگی های « شیطان بازار» است. ممکن است درجا کفش هایت را از پایت بکنند و دوباره به خودت بفروشند و تو برای اینکه پابرهنه نمانی، مجبوری آن را بخری. در بساط مردی که سه روز پیش گوشی همراهم را از من قاپیده بود،یک گوشی رومیزی آلبالویی رنگ توجهم را جلب کرد. وقتی قیمتش را پرسیدم، گفت: « فقط دوتا اسکناس سبز. پیغامگیر و منشی هم داره. لب مرز هم نمی تونی به این قیمت بخریش. زیمنس اصل آلمانه. گوش کن ببین چه کیفیتی داره.» دکمه ای را فشار داد و صدایی زنانه گفت: « الو، سلام. شناختی؟... چه خوبه که هنوز برنگشتی سر کارت! این جوری راحت تر می تونم حرف بزنم. خیرِ سرمون ما آدمای تحصیل کرده و متمدّنی هستیم. قرار نیست سر یک اختلاف یا حالا یک اشتباه کوچیک یا بزرگ، داد و هوار راه بندازیم و آبرو ریزی کنیم... تو که گفتی می ری مأموریت، منم دست دخترمو گرفتم و اومدم خونه ی پدرم... البتّه این...» دکمه ی دیگری را زد و صدای زن را قطع کرد و گفت: « اینم از کیفیت صداش، بردی خونه، حافظه شو پاک کن و بعد با خیال راحت ازش استفاده کن.».اسکناس ها را از من گرفت و توی جیب سینه اش چپاند و گفت: « خوب برو دیگه، وای نستا، خدا بده برکت، به سلامت!» نه کاغذ خرید و نه برگه ی ضمانتی و نه کارتن و بسته بندی. سیم های آویزان را دور گوشی پیچیدم و زدم زیر بغلم. این هم یکی دیگر از ویژگی های این بازار است؛ « بدون ضمانت!»
ادامه مطلب ... پنج شنبه 1 اسفند 1387برچسب:داستان,شیطان بازار,حسن سلمانی,الهه ی الهام, :: 20:37 :: نويسنده : حسن سلمانی ای مدنی برقع و مکی نقاب سایه نشین چند بود آفتاب دین تو را درپی آرایشند در پی آرایش و پیرایشند بس که ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببینی نشناسیش باز
میلاد یگانه ی کارگاه آفرینش،پیام آور صلح و دوستی و دانایی، خاتم پیغام آوران و خاتمه ی تمام نیکی ها و زیبایی ها را به دوستدارانش تبریک عرض می کنم. محمّد کافرینش هست خاکش هزاران آفرین بر جان پاکش «شب بارانی...» در پس یک سکوت طولانی زیر شلاق شام بارانی نونهالان سبز رویاها در حریم حریق زندانی بر سریر خرابه اش لم داد بوم بی شرم بام ویرانی داس مه را شکست و گل ها هم شد لگدمال خوی حیوانی کورسوی ستاره ها گم شد پشت دیوارهای سیمانی می شکافد به سرب بی قیمت قفل گنجینه های انسانی بام آباد و شام آزادی مات کیش وزیر شیطانی! حسن سلمانی.دی نود هر چند حال و روز زمین و زمان بد است یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای آنجا برای عشق شروعی مجدد است شهادت امام رئوف، ضامن آهو و سلطان قلبهای ایرانیان را تسلیت عرض می کنم. زیارت مرقدش روزیتان باد!!! « صلاح عبدالصّبور» صلاح عبد الصبّور متولد مصر به سال1931م. و متوفی به سال 1981 م.است.عبد الصبور از دانشکده ادبیات و علوم انسانی در دانشگاه قاهره در سال 1951 فارغ التحصیل شد .او در روزنامه نگاری قلم زد و تجربه اندوخت و سمتهای مهم دولتی نیز داشت مانند سمت کاردار فرهنگی در هندوستان (1975-1978)و سرپرستی کتاب عمومی سازمان مصردر سالهای (1978-1981)نیز بر عهده وی بود. عبدل الصبور بعنوان پیشتاز شعر آزاد در مصر ، لحن ملایم،بیان ساده و سبک ادبی بی پیرایه را اتخاذ کرد که به نثر عادی نزدیک بود .او بر این باور بود که بر خلاف شعر کلاسیک مصنوع و متکلف ، خطیب مآب و تک قافیه ، شعر آزاد با روح عصر جدید همخوانی بهتری دارد.شعر وی نیز واقع گریزی رمانتیک در دهه های 1920 تا 1940 میلادی را کنار گذاشت . یک حس معنوی و اخلاقی بر شعر وی و نمایشنامه های منظومش حکمفرماست که وی را ملزم به حمایت از آزادی ، عدالت و حقیقت کرده است .سروده های اولیه وی نقد اجتماعی انعطاف ناپذیر را با نگرشی انسانی و اغلب عرفانی عیب بشر، در هم می آمیزد . هرچند این امر نشان دهنده حس روزافزون یأس و حرمان است و نمایشنامه ی منظوم وی که با "مسافرشب" شروع میشود (1969)نفوذقوی "تئاتر پوچی " را آشکار میسازد. آثار برگزیده: 1. مردم کشورم1957 2. به تو می گویم1961 3. رویاهای یک شوالیه ی پیر 1964 4. تعمقات عصر زخمی 1969 5. لیلا و مجنون 1969 6. انتظارات شاهدخت 1970 7. پس از مرگ شاه 1973 8. شناور بودن در خاطرات 1979 مترجم:زین العابدین چمانی یک شنبه 8 دی 1392برچسب:صلاح عبدالصبور,مصر,ادبیات جهان,چمانی,الهه ی الهام, :: 12:38 :: نويسنده : حسن سلمانی
جناب سعدي ميگه:براي يه مستمندي مشكلي پيش آمد يكي بهش گفت :فلاني وضعش خيلي خوبه اگر بري پيشش حتما كمكت ميكنه. گرد آوری: 401 « دلمیرا آگوستینی» متولد اروگوئه، به سال 1886م . متوفی 1914.م است. آگوستینی در خانواده ای ثروتمند که حامی نوشته هایش بودند، زاده شد. وی به خاطر شعر شهوانی افراطی اش مشهور شد که در آن مقوله های متضادی مانند عشق و مرگ، عیش و طیش در هم می آمیزد. شعر آگوستینی نوعاً از نمادگرایی مدرنیست از قبیل مشرق زمین نامتعارف، حیوانات، شب، گلدان و مغاک غنی است. و با استفاده اش از نظر کاملاً شخصی و محتوای شهوانی و جنسی بی پرده، به سوی شعر رمانتیک نیز می گراید. آگوستینی به طرز فجیع و دلخراشی به دست شوهرش که در صدد طلاق گرفتن از او بود، کشته شد. آثار برگزیده: 1. کتاب سفید1907 2. ترانه های صبح1910 3. قدح های خالی1913 4. تسبیح اروس1924 مترجم: زین العابدین چمانی «بلانش باوگن» بلانش باوگن، متولد زلاند نو به سال 1870میلادی و متوفی 1985 میلادی است. خانم باوگن در لندن بالید و در دانشگاه لندن با مدرک کارشناسی در ادبیات کلاسیک فارغ التحصیل شد. او در خدمت فقرا در قسمت شرقی پایتخت بود و از حق رای حمایت کرد. در سال1900 میلادی باوگن به زلاند نو مهاجرت کرد و به کارهای اجتماعی اش به عنوان مدافع اصلاح زندان ها پرداخت. در سال1930 او در آکارووا بازنشسته شد.در شبه جزیره ی بانکس که در آنجا عضو فعال شورای شهر بود. و به تدوین و گردآوری شرح حال شناسی دست یازید. و آن را با عنوان « مردم در زندان» در سال1936 منتشر ساخت. شعر او پر از طنین صداهای گوناگون پیشتازانی است که تجربیات مستعمراتی را بیان می کنند. اشعار او زندگی روزمره را در چشم اندازی عجیب و غریب بازگو می کنند. تک گویه های شگفت انگیز باوگن بازگوکننده ی مهاجرین زلاندنو است که بسیار جدیست. آثار برگزیده: 1. روبن و اشعار دیگر1903 2. شینگل کوتاه و ابیات دیگر1908 3. نان سوخاری از تنوری به سبک مستعمراتی1912 4. اشعاری از پورت هیلز1923 مترجم: زین العابدین چمانی نام کتاب:حالات و مقامات م. امید نویسنده: محمدرضا شفیعی کدکنی ناشر:سخن، تهران 1390 تعدادصفحات:256
«شعرهایی هست که فقط می خوانیم. شعرهایی هست که می خوانیم و لذت می بریم.شعرهایی هست که می خوانیم و لذت می بریم و تحسین می کنیم. اما شعرهایی هم هست - و چه اندکیاب!- که می خوانیم و مارا به شگفتی وامی دارد. شعرهایی که حتی شاعر نیز پس از سرودن و دور شدن از آنها، نسبت به آنها حالت شگفتی دارد... اما از شعر هیچ کس در شگفت نشده ام جز بعضی از شعرهای اخوان ثالث( بعضی شعرهایی که او در فاصله ی 1335-1345 سروده است.)» چند سطر بالا عین متن دکتر شفیعی کدکنی است که در صفحات 240و241 آمده است. وقتی این سطور را می خواندم به یاد نوجوانی ام افتادم که نمی توانستم شعر نو را، حتی بخوانم چه رسد که بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. بر حسب یک اتفاق خوش و از قضا در چارچار آن سال « زمستان» م.امید من را با شعر امروز آشتی داد و چه خوش اقبال بودم که با زمستان شروع کردم! به دلم نشست. امروز دست دوستی را که با زمستان مستم کردم خالصانه می بوسم و وامدارش هستم.
ادامه مطلب ... یک شنبه 1 دی 1392برچسب:اخوان ثالث,حسن سلمانی,شفیعی کدکنی,الهه ی الهام, :: 8:26 :: نويسنده : حسن سلمانی بیشتر از یک بار باید خواندشان. این از ویژگی های نوشته های این شاعر و نویسنده ی جوان است. نثری موجز، دیریاب و تلگرافی! معمولاً یک جمله ی محوری در آثارش دیده شودو همان یک جمله هم به خواننده اش چشمک می زند و تا مدت ها ممکن است در خاطرش بماند. مثل « هیچ کس برای من تو نمی شود»،«دوست ها از هم طلاق نمی گیرند.» ، «آیا خدا برای ما کافی نیست!» و د راین داستان اخیرش یعنی صفر نهصد و دوازده و...«سرما، صمیمیت می آره.» وقتی چشمم به این جمله خوردبه یاد جمله ای از الیاکازان سازنده ی فیلم ماندگار « بارانداز» با بازی مارلون براندوی جوان افتادم. الیا کازان گفته بود:« برف و بوران و سرما را دوست دارم؛ چون آدم ها را زیر یک سقف و به دور یک شومینه یا بخاری حبس می کند و آنها نمی توانند از هم فرار کنند.» جمله های میترا اخلاقی هم مثل بعضی از دیالوگهای مسعود کیمیایی قابلیت ماندگاری دارند؛ به شرط آن که به گوش هایی که باید، برسد، شنیده شود، هضم شود و بماند. ادامه مطلب ... « جرج بارکر» جرج بارکر متولد انگلستان به سال 1913 میلادی و متوفی به سال1991 میلادی است. جرج گرانویل بارکر، در لافتن، اسکس، در خانواده ای از طبقه ی کارگری به دنیا آمد و در چهارده سالگی ترک تحصیل کرد . و سرانجام به انتشار بیش از سی کتاب دست یازید. گرچه بزرگسالی وی بیشتر به نقل مکان بین انگلستان، آمریکا، ژاپن و ایتالیا سپری شد.اما شعر او به طور محکم، در اصالت انگلیسی او ریشه دوانید. مشغله ذهنی بارکر را موضوعاتی چون خودکشی و مرگ و درونمایه های مخوف و مرگبار تشکیل می داد که به راستی در تمامی آثار اولیه اش به چشم می خورد. در نخستین مجموعه شعر بارکر به نام« سی شعر اولیه» (1933.م) او اشاره می کند به یأس، مسایل جنسی و شهوانی، سرخوردگی، رنج، تقصیر و مرگ.؛ که ذهن بارکر را در سرتاسر دوران کاریش به خود مشغول داشته است.در موارد بسیاری نگرش او مربوط به زمان خودش بود.اگر چه پس از رفتن معاصران بانفوذی چون لوئیس مکنیس، مدت ها مجذوب یأس و ناامیدی شد. بارکر به عنوان شاعری بسیار رمانتیک با نمادگرایی فرانسوی بازی بازی کرد. حرکتی که احترام اکثر محافل ادبی را برای او در اواخر دهه ی 1930میلادی به بار آورد. شعر او با عنوان مرثیه ای برای اسپانیا(1939.م) به عنوان یکی از بهترین شعرهایی که درباره ی جنگ داخلی اسپانیا نوشته شده است مورد استقبال گسترده قرار گرفت. در طی دهه 1960 میلادی این اثر او مورد تحسین قرار گرفت و برای او جایزه ی گینس (1962.م) جایزه ی لوینسون، مجله ی شعر(1965.م) جایزه شعر بورستون ماونتین(1967میلادی) به ارمغان آورد. هرچند بارکر دست به بازبینی های منتقدانه مختلطی در سرتاسر مابقی شغلش زد؛ که عمدتاً بازبینی های خصمانه ای از اثرش در اواخر دهه هفتاد میلادی به دست آورد که پوچ، حشو و کلیشه ها در آن ریخت و پاش شده است. آثار برگزیده بارکر: 1. اشعار(1935) 2. اعترافات حقیقی جرج بارکر(1950) 3. هفت شعر(1977) مترجم زین الابدین چمانی « حلال حلالش به آسمون رفت»
گردآوری401 درختان، اسکلت هابی بلورآجین...
« زمستان»
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است.
کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم
زچشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناحوانمردانه سرد است...آی...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!
منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم
منم من سنگ تیپا خورده رنجور
منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور
نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای، دلتنگم
حریفا، میزبانا، میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بی گه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می دهد برآسمان،این سرخی بعد از سحرگه نیست حریفا!
گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان،مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر،درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفس ها ابر، دل ها خسته و غمگین
درختان اسکلت های بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه غبار آلوده مهروماه؛ زمستان است... جاودان یاد، مهدی اخوان ثالث
واژه های قارسی به کار رفته در قرآن(5)
این واژه تنها یک بار در سورههای آغازین قرآن در اشاره به حمله حبشه به رهبری ابرهه به مکه به کار گرفته شده است. ارتش ابرهه با نام جیشالفیل (سپاه فیل) نامیده شد، زیرا در تاریخ عرب برای نخستین بار در یک ارتش فیلهای آفریقایی به کار گرفته شده بود. در پهلوی واژه ی pīl وجود دارد که از آن جا به سانسکریت، آرامی، اکدی و سریانی وارد شده است. این واژه به طور مستقیم از فارسی میانه یا از طریق آرامی وارد عربی شده است. این واژه در شعرهای نخستین به کار گرفته شده و از همین رو از واژههای وارد شده ی نخستین به زبان عربی است. گردآوری:401 شب بارونی لبریز اشکه آسمون شهر
درگیر این احساس خیس و تر
یک جای خالی گوشه قلبم
دنبال جاپای تو می گردم
درحد یک رویا ازم دوری
درچشم من بنشین، که تو نوری
این قصه پایان خوشی داره
از پشت ابری که نمی باره
خورشید خانوم مهربون آخر
این بار بنویس قصه رو از سر... مسعوده جمشیدی
زیباترین قسم
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط، خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز. فرستنده: م.شاهمرادی موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|